ایستاده ام کنارت بی کران تو را می بینم و گاه آرزوی نسیمی دارم که از سمتت بوزد و مرا بنوازد مولایم مثل دریا بی کرانی و من در ساحل آرامش ولایتت زانو زده ام دلم آرزوی سایه سار ایوان طلایت را دارد مولایم ما را بطلب که سخت محتاج تنفس در هوای نجفیم
نفس کشیدن در صحن و سرایت هم عاقبت به خیری دارد! فرامی خوانی ام، تنفسم را برکت می بخشی و هر نفسم را به امانت نگاه میداری؛ برای روزی که از شرمساری، نفسم بند آمده است! آن وقت است که باز همین عطر حرم، مشام جانم را می نوازد و آرام می شوم... و چه لحظه ی خوشی است وقتی به یاد می آورم روزهایی را که بریده از همه، بغض های فروخورده ام را در سرای تو آزاد می کردم و سبکبار باز می گشتم! وقتی عطر تو در وجودم باشد، بهشت انتظارم را می کشد...
۹ فروردين ۹۵، ۱۰:۲۴
پاسخ:
متن عالی
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
من دلم می خواست هنرم را به اشتراک بگزارم،با دوربینم صحبت کردم و تصمیم گرفتیم، یکی مان عکاسی کند و یکی مان هم بنویسد و هر دو از کنار هم بودنمان بی نهایت خوشحالیم ما یک روحیم فقط ..... بعدی هم ندارد
فرامی خوانی ام، تنفسم را برکت می بخشی و هر نفسم را به امانت نگاه میداری؛ برای روزی که از شرمساری، نفسم بند آمده است!
آن وقت است که باز همین عطر حرم، مشام جانم را می نوازد و آرام می شوم...
و چه لحظه ی خوشی است وقتی به یاد می آورم روزهایی را که بریده از همه، بغض های فروخورده ام را در سرای تو آزاد می کردم و سبکبار باز می گشتم!
وقتی عطر تو در وجودم باشد، بهشت انتظارم را می کشد...